English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7034 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
liquidators U حساب واریز کننده
liquidator U حساب واریز کننده
account U حساب صورت حساب
vidimus U بازرسی حساب
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
the bill U صورت حساب
certificate of expenditure U صورت حساب
statement U صورت حساب
statements U صورت حساب
bank statements U صورت حساب بانکی
statements U افهار صورت حساب
bank statement U صورت حساب بانکی
invoice U صورت حساب سیاهه
statement U افهار صورت حساب
bill of materials U صورت حساب مواد
final invoice U صورت حساب نهایی
invoices U صورت حساب سیاهه
the a invoice U صورت حساب ضمیمه
facture U فاکتور صورت حساب
The bill, please. لطفا صورت حساب.
invoicing U صورت حساب سیاهه
invoiced U صورت حساب سیاهه
proforma U صورت حساب فروش کالا
expense account U صورت هزینه حساب خرج
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
pick up the tab <idiom> U صورت حساب کسی را پرداختن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to cast up U حساب کردن
to count up U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
cipher U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
cyphers U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
calculate U حساب کردن
figure U حساب کردن
counted U حساب کردن
sums U حساب کردن
calculated U حساب کردن
numerate U حساب کردن
counts U حساب کردن
counting U حساب کردن
count U حساب کردن
calculates U حساب کردن
figuring U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
figures U حساب کردن
sum U حساب کردن
computes U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
compute U حساب کردن
computed U حساب کردن
account U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
pony U ریز تسویه حساب کردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
computes U حساب کردن تخمین زدن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
compute U حساب کردن تخمین زدن
computed U حساب کردن تخمین زدن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
LCD U کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
adders U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
inspection U بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
squares U واریز کردن
settles U واریز کردن
square U واریز کردن
squared U واریز کردن
even U واریز کردن
settle U واریز کردن
squaring U واریز کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
settles U واریز کردن تصفیه کردن
to keep score U حساب
science of numbers U حساب
scoreless U بی حساب
tabs U حساب
tallied U حساب
score U حساب
algorism U حساب
account U حساب
tab U حساب
tally U حساب
arithmetic U حساب
incalculable U بی حساب
tallies U حساب
scores U حساب
tallying U حساب
scored U حساب
accountants U ذی حساب
incomputable U بی حساب
to my a U به حساب من
accountant U ذی حساب
dam design U حساب سد
reckoning U حساب
reckonings U حساب
in favour of U به حساب
liquidating U حساب را واریزکردن
liquidates U حساب را واریزکردن
liquidated U حساب را واریزکردن
accountable U مسئول حساب
to count [as] U به حساب رفتن
fluxion U حساب فاضله
account U حساب پس دادن
pridicate calculus U حساب مسندات
Count me in! U روی من حساب کن!
checking out U تسویه حساب
withdraw U برداشت از حساب
liquidate U حساب را واریزکردن
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
scorers U حساب نگهدار
scorer U حساب نگهدار
algorism [rare] U حساب [ریاضی]
science of numbers U علم حساب
savings account U حساب پس انداز
saving account U حساب پس انداز
marker U حساب نگهدار
markers U حساب نگهدار
loan account حساب وام ها
rule off U بستن حساب
rule of thumb U حساب سر انگشتی
rule of thumb U حساب انگشت
withdraws U برداشت از حساب
detail U حساب ریز
detailing U حساب ریز
arithmetic U حساب [ریاضی]
expense accounts U حساب هزینه
in f.of U به حساب بنفع
deposit account U حساب سپرده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com